امشب رفتم برای ماماهمراه قرارداد بستم
خیلی دلم گرفته بود .
از اینکه در سختترین روز و شرایط زندگیم تنهام . و در اخرین روزهای تولد فرزندم.که برای اولینبار داره اتفاق میفته و پر از تنش هستم.کسی براش مهم نیست ک ازم خبر بگیره حتی تنها ترین کسم ک مادرمه.
خیلی خستم.
حس میکنم زنده بودنم برای کسی مهم نیست.
از اینکه این همه مدت مزاحم بودم متاسفم. از اینکه از وقتی مادر شدم مادرشوهرم و حتی حتی مادرم فگر میکردن مزاحمشونم و حتی یک زنگ نمیزنن ک خبر بگیرن.
خیلی خیلی خسته ام خدایا.
از اینکه بخاطر رفتار همسرم با پدرو مادرم و بالعکس من دارم زجر میکشم و این وسط تلف میشم .خیلی غصه میخورم.از تنهاییم.از بیکسیم.از اینکه مجبورم ب یک غریبه پول بدم ک هوامو داشته باشه چون بیکسم.
غصه میخورم.
کاش ی جای دور زندگی میکرم.
خدایا کمکم کن.همونطور ک در تموم این سالها پناهم بودی.
پناهم باش ک بی پناهترینم.
ک ,اینکه ,خیلی ,یک ,پناهم ,میخورم ,از اینکه ,مهم نیست ,و حتی ,غصه میخورم ,تلف میشم
درباره این سایت